۱۳۸۸/۰۴/۰۶

دری وری!!!

شاعري بود در زمان قديم /داشت معشوقه اي به اسم نسيم!
خوشگل و دلبر و برازنده /عينهو خانم نگارنده!
دائماً فكرحفظ ظاهر بود /چون كه معشوقه نيز شاعر بود!
پس همينجا به قيد چند دلي
/الباقي قصه مي شود تعطيل!
اولاً: توي اين موارد من /صورتم سرخ مي شود كلأ
گفتن حرف نقطه چين خوب است؟! /از خجالت بميرم اين خوب است؟!
به خدا بي دليل و آگاهي /شيطنت مي كنم هر از گاهي!
نه كه من عينهو نمك پاشم /دوست دارم كه با نمك باشم!
چون مخاطب شناس هم هستم /هي قلم كار مي دهد دستم!
فِ بگويم شما فرحزاديد /بس كه از هفت دولت آزاديد!
ثانياً:هرچه شاعر خفن است /اسم معشوقه اش شبيه من است!
هر كسي گفت: شاعر نامرد... /بعد از آن اسم بنده را آورد!
پس بيانات من خطر دارد /باقي قصه دردسر دارد!
ثالثا:از زمان خلقت زن /بوده اين مشكلات تا بعدأ!
اينچنين قصه ها اگر كم نيست؟! /به گمانت كه شاعرآدم نيست؟!
مصلحت نيست بيش از اين گفتن /از رفيقان نازنين گفتن!
كنجكاوي به كارشان غلط است /حرمت شعر و شاعري وسط است!
با دلي خون و سينه اي پر درد /دست آخر سكوت بايد كرد!
پس بيا تكيه بر دروغ كنيم /هي چرا بي خودي شلوغ كنيم؟!
باز هم ماجرا سياسي شد /اين هم آخر دموكراسي شد؟!
ساعت يك به وقت ايران است /«خواجه در بند نقش ايوان است!»

هیچ نظری موجود نیست: