۱۳۸۸/۰۳/۱۹

عاشق بی عقل!!

روزي دو برادر عاشق دختري زيبا شدند وقصد ازدواج با وي کردند. اما هيچکدام به نفع ديگري کنار نرفت پس قضاوت به حاکم شهر سپردند ...
حاکم گفت: آيا دليل عشق شما به اين دختر فقط زيبايي وي است؟ هر دو جواب دادند: آري! پس حاکم امر کرد که هر کس امشب به فلان طويله برود و تا صبح فضولات بيشتري بخورد مي تواند با دختر ازدواج کند!
شب دو برادر به خوردن فضولات مشغول شدند اما يکي از آنها زود دست از خوردن کشيد و آن يکي همچنان به خوردن ادامه داد تا اينکه صبح شد!
صبح خوشحال پيش حاکم رفت! حاکم گفت: تو شايسته ازدواج با اين دختر هستي و مي تواني با وي ازدواج کني! جوان خوشحال شد و گفت: اما چرا از من خواستيد تا براي اينکه بتوانم با آن دختر ازدواج کنم تا صبح فضولات را بخورم؟
حاکم گفت: چون کسي که فقط بخاطر زيبايي دختري به وي دل مي بنند و قصد ازدواج با وي مي کند معلوم است عقل درستي ندارد و من مي خواستم امتحان کنم کداميک از شما کم عقل تريد و براي اين ازدواج شايسته تر! پس آن برادر ناراحت شد و از ازدواج با آن دختر پشيمان گشت! برادر ديگر از فرصت استفاده کرد و با آن دختر ازدواج کرد !
برادر فضله خورده ناراحت دوباره پيش حاکم رفت و گفت: که برادرم از انصراف من سو استفاده کرد و با آن دختر ازدواج کرد! حاکم گفت: من درباره آن دختر تحقيق کردم و فهميدم که علاوه بر زيبايي از فهم و کمالات هم برخوردار است و آنکه عاقل تر بود با وي ازدواج کرد !!!